محل تبلیغات شما

625

یک روز می آیم تا برویم,

دور شویم‌ از این‌ شهر,

شاید جایی کمی دورتر

درختانش همه سبز,

گنجشک هایش مست و سحرخیز,

روزهایش همه بلند و تابستانی

دیگر هیچ غریبه ای نیست,

آسمانش هم همیشه نیمه ابری است!

همانجا پیمان میبندیم,

پیمانی از جنس عشق,

از جنسِ دوست داشتنِ من!

که من در عشق مغرور هستم و خودخواه!

برایم دختری خواهی آورد

شبیه به رویاهایمان

یادت که هست؟

هر صبح پیراهنِ تابستانی ات را می پوشی,
موهای دخترت را شانه می زنی,
و میان گل هایِ افتابگردان قدم می زنی,
گوش بده,
خوب گوش بده,
صدایِ دخترکِمان از میانِ گل ها می آید!
تو را صدا می زند!
مامان
مامان
.
.
مهدی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها