محل تبلیغات شما

621

راه می روم و ناخن به دیوار می کشم!

تا شاید صدایِ جیغِ ناخن هایم,

عذابِ آن اتاق را از ذهنم جدا کند!

یک اتاق و یک وحشت!

وحشت از دستی ناپاک!

وحشت از نگاهی سرد!

نگاهی که آن غریبه,

همان غریبه یِ دوست نداشتنی,

به یک حریم وارد می کند!

حریمِ من!

حریمِ زیبا و امن من!

چشمانم را میبندم,

هرشب و هرشب تا که این کابوس تمام شود!

تا که یک شب درب را باز کنی,

و خودت را درون آغوشم جا دهی!

و بگویی که تمام شد.

بگویی که مردِ من, تمام شد.

آنگاه تو را با خود خواهم برد,

به یک جایِ دور,

به جایی دورتر از اینجا!

به جایی که فقط من باشم و تو,

به جایی که تو برایِ یک شب,

هم آغوشِ تنِ مردانه ام شوی

و آنگاه من چشمانم را ببندم,

به رویِ تمام ستاره هایِ چشمک زنِ این دنیا

که تو دخترکِ سرزمین هایِ کویری هستی,

و چشمانت,

آسمانِ پُر ستاره یِ کویر

.

اردیبهشت

پ ن: فکر لعنتیِ عذاب دهنده


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها