محل تبلیغات شما

597

می ترسم,

می ترسم روزی از گوشه یِ این کافه یِ متروکه,

متروکه و دود گرفته,

تو راببینم!

با موهایِ کوتاه, 

سیگارهایِ لعنتی,

و خطوطِ مشکیِ اشک, رویِ گونه هایت!

صدایِ گریه هایِ دخترانه ات را بشنوم!

بشنوم و دیگر تابِ تحملم نباشد,

نباشد که ساکت باشم و حرفی نگویم!

حرفی که تا عمق جانِ هردویِمان را بسوزاند!

مثلا شاید بگویم,

به من چه مربوط!!!

ولی تو باور نکن,

دستم را که بگیری,

باز هم پناهِ تو می شوم,

بی حرف و نگاهِ اضافه.

.

اردیبهشت


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها